گنجور

 
حکیم نزاری

پند داعی بشنو پس‌رو پندار مباش

تخم شیرین ز پی مائده دو شوره مپاش

مشرکان دعوی توحید نکردندی کاش

چه کند طاقت خورشید ندارد خفّاش

فقها بیهده گویند و مشایخ فحّاش

همه ادرار ربایند و همه وقف تراش

باش یک‌روی و قوی باش و موافق کنکاش

گاه مرهم منه و گاه جراحت مخراش

من اگر چند نی‌ام زاهد و هستم قلّاش

هستم آزاد و نی‌ام بندهٔ اسباب معاش

پاک‌رو را چه غم ار عیب کنندش اوباش

زان که مردانِ خدای‌اند به بدنامی فاش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode