گنجور

 
هلالی جغتایی

ترا گهی که نظر بر من خراب افتد

دلم ز بسکه تپد در من اضطراب افتد

دلم بیاد لبت هر زمان شود بیخود

علی الخصوص زمانی که در شراب افتد

تو چون شراب خوری با رقیب خنده زنان

ز خنده تو نمک در دل کباب افتد

ز بهر جلوه چو خورشید من رود بر بام

بخانها همه از روزن آفتاب افتد

مگو: بدوزخ هجر افگنم هلالی را

روا مدار که بیچاره در عذاب افتد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode