گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» بدیشان پاسخ ده بهر چه آن نیکوتر، «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ» (۹۶) ما دانائیم بآنچه ایشان گویند.

«وَ قُلْ رَبِّ» و بگوی خداوند من، «أَعُوذُ بِکَ» فریاد خواهم بتو.

«مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» (۹۷) از بد در انداختن دیوان.

«وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» (۹۸) و فریاد خواهم بتو خداوند من که هیچ با من باشند.

«حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» تا آن گه که مرگ بیکی آید از ایشان، «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» (۹۹) گوید خداوند من مرا باز گذارید.

«لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» تا مگر که من کردار نیک کنم، «فِیما تَرَکْتُ» از آن کردارهای نیک که نکرده‌ام و بگذاشته‌ام، «کَلَّا» بودن این را روی نیست، «إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» براستی که آن سخنی است که او میخواهد گفت.

«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ» و پیش ایشان با گور است و درنک در آن، «إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (۱۰۰) تا آن روز که ایشان را بر انگیزانند.

«فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ» آن گه که در صور دمند، «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ» میان خلق آن روز هیچ نژاد نه «وَ لا یَتَساءَلُونَ» (۱۰۱) و نه یکدیگر را پرسند هیچ.

«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» هر کرا گران آید ترازوی وی «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (۱۰۲) ایشان آنند که جاوید پیروز آمدگانند.

«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» و هر کرا سبک آید ترازوی او «فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» ایشان آنند که از خویشتن درماندند، «فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (۱۰۳) در دوزخند جاویدان.

«تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» و افروزد آتش رویهای ایشان را، «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» (۱۰۴) و ایشان در آن تباه رویانند.

«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی‌ عَلَیْکُمْ» ایشان را گویند نه سخنان و پیغامهای من بر شما میخواندند؟ «فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» (۱۰۵) و شما آن را بدروغ می‌داشتید.

«قالُوا رَبَّنا» گویند خداوند ما، «غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا» زور کرد بر ما بیش شد بدبخت بودن ما، «وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ» (۱۰۶) و قومی بودیم گمراهان‌ «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» خداوند ما بیرون آر ما را از ایدر «فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» (۱۰۷) اگر باز گردیم ستمکار مائیم، «قالَ اخْسَؤُا فِیها» گوید دور شوید و خاموش درین سرای، «وَ لا تُکَلِّمُونِ» (۱۰۸) هیچ سخن مگویید با من.

«إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی» که گروهی بودند از رهیگان من»، «یَقُولُونَ رَبَّنا» میگفتند خداوند ما، «آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا» بگرویدیم بیامرز ما را و ببخشای ما را، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (۱۰۹) که تو بهتر بخشایندگانی.

«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا» پس شما ایشان را افسوس گرفتید، «حَتَّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» تا فراموش کردند بر شما یاد من، «وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ» (۱۱۰) و شما ازیشان می‌خندیدید «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» امروز من ایشان را پاداش دادم بپاداش آنکه صبر می‌کردند، «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ» (۱۱۱) ایشان امروز رستگارانند.

«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ» گوید ایشان را این بودن شما در دنیا خود چند بود؟ «عَدَدَ سِنِینَ» (۱۱۲) بر شمار سالها؟

«قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» گویند روزی یا بعض روزی، «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» (۱۱۳) از فریشتگان پرس که شمار گیران تواند.

«قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» گوید آنچه بودید جز اندکی نبودید، «لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (۱۱۴) چون نیک بودی شما را اگر شمار دانستید.

«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» می‌پنداشتید که ما شما را ببازیگری آفریدیم، «وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (۱۱۵) می‌پنداشتید که شما با ما نخواهید آمد.

«فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» چون برترست اللَّه آن خدای که پادشاه است براستی و سزا، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» نیست خدایی جز زو، «رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (۱۱۶) خداوند عرش کریم بزرگوار نیکو.

«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و هر که خدای دیگر خواند با اللَّه، «لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» که در آن او را نه عذرست و نه حجت، «فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» شمار او بنزدیک خداوند او، «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ»(۱۱۷) که ناگرویدگان هرگز نیک نیابند. «وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ» و بگوی خداوند من بیامرز، «وَ ارْحَمْ» و ببخشای، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (۱۱۸) و تو بهتر بخشایندگانی.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode