گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مَوْعِظَةً الایة در آثار آورده‌اند از آن موعظتها که رب العزّة در الواح نبشت از بهر موسی، و بوی داد، این بود که: یا موسی! اگر خواهی که بدرگاه عزّت ما ترا آب‌رویی بود، و بقربت و زلفت ما مخصوص باشی، یتیمان را نیکودار، و درویشان را خوار مکن. ای موسی! من یتیمان را نوازنده‌ام و نیک خواه، و بر درویشان مهربان و بخشاینده، بنواز آن کس را که من نوازم. مران آن کس را که من خوانم.

مصطفی (ص) درویشان را گفت: «الفقراء الصبر هم جلساء اللَّه عزّ و جلّ یوم القیامة»، و یتیمان را گفت: «اذا بکی الیتیم اهتزّ عرش الرّحمن لبکائه، فیقول اللَّه عزّ و جلّ من ارضاه ارضیته».

ای موسی! خواهی که من برای تو با فریشتگان مباهات کنم بی آزار باش، و سنگ و خار از راه مسلمانان دور کن.

الایمان بضع و سبعون شعبة، اعلاها شهادة أن لا اله الا اللَّه، و أدناها اماطة الاذی عن الطریق.

ای موسی! خواهی که دعاء ترا اجابت کنم خلق نیکو گیر و علم آموز، و دیگران را علم درآموز، که من علما را گرامی کردم که ایشان را علم دادم، و خاک بر ایشان خوش کنم، و گور بر ایشان منوّر کنم، و موسع کنم، و فردا ایشان را در زمره انبیا حشر کنم. مصطفی گفت: «تدرون ما قال لی جبرئیل؟ قال: یا محمّد! لا تحقرنّ عبدا آتاه اللَّه علما، فانّ اللَّه عزّ و جلّ لم یحقّره حین علّمه. انّ اللَّه جامع العلماء فی بقیع واحد، فیقول لهم: انّی لم استودعکم علمی الا لخیر اردته بکم. قد غفرت لکم علی ما کان منکم».

وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ از آن نواختها و لطفها که اللَّه با موسی کرد یکی آن بود که: بر مقام مناجات او را بداشت، و تورات از بهر وی بز آن الواح نبشت، چنان که پرخوان روش قلم بر لوح بر گوش موسی میرسید. ای موسی! امروز بنام ما قناعت کن، و در نبشته ما نظر کن، تا ترا تسلی بود، من منع من النّظر تسلّی بالاثر.

ای موسی من بکمال حکمت خود چنین حکم کرده‌ام که تا محمّد مرا نبیند، و امت محمّد مرا نبینند، دیدار بکسی ننمایم، و من حکم خود نگردانم و در آن تبدیل نیاورم: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ. موسی گفت: بار خدایا! و من امّة محمّد؟ این امة محمّد که‌اند؟ قال: خیر امّة اخرجت للنّاس یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، و یؤمنون بالکتاب الاوّل‌ و الکتاب الآخر، و یقاتلون اهل الضلالة حتی یقاتلوا الاعور الدجال، و هم المستجیبون و المستجاب بهم، و الشافعون و المشفوع لهم، مصاحفهم فی صدورهم یصفون فی صلوتهم صفوف الملائکة، اصواتهم فی مساجدهم کدوی النّحل، کرّمناهم و اصطفیناهم فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللَّه. قال موسی: یا ربّ فاجعلهم امتی.

قال: هی امّة احمد.

فَخُذْها بِقُوَّةٍ اشارتی عزیز است که گرفتن بغایت دلیل قربت است، پس گفت: وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها فرق است میان این گرفتن و آن گرفتن. آن گرفتن از حق و این گرفتن از خلق، آن گرفتن موسی از مولی، و این گرفتن قوم از موسی. آن گرفتن از روی تحقیق زلفت و تأکید وصلت، و این گرفتن از روی قبول خدمت و التزام طاعت.

سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ این دار الفاسقین بر لسان اهل معرفت اشارت است بنفس امّاره و دل خراب. نفس امّاره منبع شهوات است و دل خراب معدن غفلت، چنان که در منزل خراب کس ننشیند و آرام نگیرد، در دل خراب طاعت منزل نکند، و در آن خیر نگیرد، و از وی عبادت نیاید، نعوذ باللّه من درک الشقاء.

سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ تکبر بر دو قسم است: یکی بحق یکی به بی حق، آنچه بحق است تکبّر درویشان است بر توانگران.

عالی همت باشند، و بحق توانگر دل، و از عرش و ما دون آن همت بر گذاشته، دل از خلق بریده، و با مهر حق پرداخته، همتی مه از دنیا و مرادی به از عقبی، و اشتیاقی با دیدار مولی. قال الواسطی: التکبّر بالحقّ هو التکبر علی الاغنیاء و الفسقة و علی الکفّار و اهل البدع، فقد روی فی الاثر: القوا الفساق بوجوه مکفهرّة.

و آنچه به بی حق است تکبر توانگران است و جهانداران بر درویشان، و هو المراد بقوله تعالی: یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ.

و قال ابن عطاء فی هذه الایة: سأمنع قلوبهم و اسرارهم و ارواحهم عن الجولان فی ملکوت القدس، گفت: دلها و سرهای ایشان از روش بر بند آرم، و هستی ایشان حجاب ایشان گردانم، و راه خود بر ایشان فرو گیرم، تا هیچ نتوانند که در عالم قدس و ملکوت اعلی در سرّ جولان کنند، از دیدن عجائب ملکوت بازمانده، و با نفس و خلق دنیا انس گرفته، ذوق طعم وجود نیافته، و از کرائم احوال اهل خصوص بی‌خبر مانده، هرگز خود را روز دولتی نادیده، و نه گل وصلتی او را شکفته. بیچاره کسی که او را از این حدیث بویی نه، او را از دریا کسان چیست که او را جویی نه.

وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا از روی اشارت میگوید: نه هر که راه دید براه رفت، و نه هر که بشناخت توفیق عمل یافت. رب العزة خبر میدهد از بیگانگان میگوید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا. پس هر که حق را بحقی بشناخت تا توفیق نیابد و بدان عمل نکند بکار نیست، و هر که باطل را بباطلی بشناخت تا از اتباع آن باطل او را عصمت نبود در آن شناخت فائدة نیست. مصطفی (ص) ازینجا گفت: اللّهمّ ارنا الحقّ حقا و ارزقنا اتباعه، و ارنا الباطل باطلا و ارزقنا اجتنابه».

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی‌ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا الایة سهل بن عبد اللَّه گفت: هر چه در دنیا بنده را از حق برگرداند، و از طاعت وی باز دارد، آن عجل اوست، و او پرستنده آن. عبده عجل در بنی اسرائیل تخلص آن گه یافتند که خویشتن را بفرمان بکشتند، چنان که گفت جل جلاله: فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ. همچنین تخلص بنده در راه حقیقت آن گه حاصل شود که از حظوظ و اسباب پاک گردد، لا بل که هر چه دون حق بیزار شود، چنان که گفته‌اند:

بیزار شو از هر چه بکون اندر

تا باشی یار غار آن دلبر.

أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ الایة هذا یدل علی استحقاق الحقّ، النعت بأنّه متکلم جل جلاله یخاطب الخلق و یکلم العبد، و أن ملوک الارض اذا جلّت رتبتهم استنکفوا ان یخاطبوا خدمهم بلسانهم، و بخلاف هذا اجری الحق سنّته مع عباده المؤمنین.

اما الاعداء فیقول لهم: اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، و امّا المؤمنون‌

فقال النّبی: ما منکم من احد الا یکلّمه ربّه لیس بینه و بینه ترجمان»، و فی معناه انشدوا:

و ما یزد هینا الکبریاء علیهم

اذا کلّمونا أن یکلّمهم نزرا

وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ الی قوله رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی فی هذا اشارة الی وجوب الاستغفار علی العبد فی عموم الاحوال و التحقق بأن له سبحانه تعذیب البرئ اذا الخلق کلّهم ملکه، و تصرف المالک فی ملکه نافذا. بنی اسرائیل گناه کردند و عذر موسی و هارون دادند، و استغفار ایشان کردند. اینست طریق جوانمردان و راه صوفیان، که پیوسته گناه سوی خود می‌نهند، و ناکرده گناه عذر میخواهند:

اذا مرضنا اتیناکم نعودکم

و تذنبون فنأتیکم فنعتذر

وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا الایمان الّذی هو بعد التّوبة، یحتمل انهم آمنوا بانّه یقبل التّوبة و آمنوا بانّه لا یضرّه عصیان، او آمنوا بانّه لا ینجون بتوبتهم من دون فضل اللَّه، او آمنوا یعنی استداموا الایمان و کانت موافاتهم علی الایمان، او آمنوا بانّهم لو عادوا الی ترک العهد و تضییع الامر لسقطوا من عین اللَّه اذ لیس کل مرة تسلم الخبرة.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode