گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ کلبی گفت: بو سفیان و ولید مغیره و النضر بن الحارث و عتبه و شیبه پسران ربیعه و امیه و ابی پسران خلف، این جماعت همه بهم آمدند، و گوش فرا داشتند که رسول خدا (ص) قرآن می‌خواند، و آن خواندن وی در دلهای ایشان اثر نمی‌کرد، از آنکه دلهای ایشان زنگار کفر داشت، و حق پذیر نبود. نضر بن الحارث را گفتند چه گویی تو در کار محمد؟

هیچ می‌دریابی که چه میخواند و چه میگوید؟ و این نضر مردی بود معاند سخت خصومت و چرب سخن و کافر دل، پیوسته بزمین عجم سفر کردی، و اخبار عجم و قصه رستم و اسفندیار و امثال ایشان جمع کردی، و آن بر عرب میخواندی، یعنی معارضه قرآن میکنم. چون ایشان از نضر پرسیدند که چیست آنچه محمد میخواند؟ وی جواب داد: من ندانم. همی بینم که زبان می‌جنباند، و ترهاتی میگوید از جنس آن اساطیر الاولین و اخبار عجم که پیوسته من با شما میگویم. بو سفیان گفت: آنچه میخواند بعضی حق است و بعضی باطل. بو جهل گفت: کلا و لمّا، همه باطل است و ترهات. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ یعنی عند قراءتک القرآن.

وَ جَعَلْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً جمع کنان است همچون اعنّه جمع عنان، و کنان پوشش بود که در دل آید، تا قرآن بندانند و در نیابند. أَنْ یَفْقَهُوهُ یعنی ان لا یفقهوه.

وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً الوقر بفتح الواو الصمم، و بکسر الواو الحمل علی الظهر. زجاج گفت: أَنْ یَفْقَهُوهُ در موضع نصب است که مفعول له است، یعنی: و جعلنا علی قلوبهم اکنة لکراهة ان یفقهوه. فلما حذفت اللام نصبت الکراهة، و لما حذفت الکراهة انتقل نصبها الی ان.

اگر کسی گوید: چون پوشش در دل ایشان آورد؟ چرا ایشان را آورد؟ چرا ایشان را بدریافت آن تکلیف کرد؟ جواب آنست که این عطا و پوشش نه بدان است که تا ایشان را از دانستن و دریافتن آن منع کند، که این بر سبیل مجازات و عقوبت کفر ایشان است، که ایشان بر کفر مقیم بودند، و بر مخالفت و معصیت مصرّ. دیگر وجه آنست که این پوشش علامتی بود که بر دلهای ایشان پدید کرد، چنان که چیزی را بداغ کنند، تا از دیگران باز شناسند. رب العزة دلهای ایشان بر آن صفت کرد، تا فریشتگان ایشان را بدانند، و بشناسند. و گفته‌اند: معنی آیت نه آنست که ایشان نشنیدند، و فهم نکردند، یا راه بدان نبردند، بلکه معنی آنست که بدان کار نکردند، و فرمان نبردند، و دل از اندیشه عاقبت آن بگردانیدند، و خود را بمنزلت ایشان رسانیدند که ندانند و نشنوند و نه دریابند.

وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها و هر آیتی و نشانی که بینند که دلالت کند بر صدق نبوت تو از آن آیات و معجزات چون انشقاق قمر و دخان و امثال آن، ایشان آن را تصدیق نکنند، و استوار ندارند که آن حق است و بفرمان خداست.

حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ «حتی» اینجا در موضع عطف است نه در موضع تاریخ، یعنی و اذا جاءوک یجادلونک. میگوید: غایت حجت و جدال ایشان عجز و تکذیب است چون در مانند از آوردن مثل قرآن، که ما گفته‌ایم: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ، و بر تو دست نیابند، که ما گفته‌ایم: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ، و نیز قمر بینند که باشارت تو بدو نیم گردد، چون از همه درمانند همین توانند گفت که: هذا سحر مستمر، و گهی گویند: افْتَری‌ عَلَی اللَّهِ کَذِباً، و گهی گویند: إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ. محمد بن اسحاق گفت: هر چه در قرآن أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ آن همه از گفتار نضر بن الحارث است، و اساطیر جمع است، واحد آن اسطارة، و قیل: اسطورة، و سطرت‌ ای کتبت، و مستطر ای مکتتب. کسایی گفت: هو جمع الجمع سطر و سطور، و جمع السطور اساطیر.

این آیت حجت است بر قدریه و معتزله بآنکه اضافت فعل شر با خلق میکنند، و وجه حجت بر ایشان آنست که اللَّه گفت: وَ جَعَلْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ جعل از دو بیرون نیست، یا بمعنی خلق است یا بمعنی صیّر. اگر بمعنی خلق است پس اقرار دادند که اللَّه خالق شرّ است که آن اکنه که ایشان را از فقه می‌باز دارد، و آن وقر که حائل است میان ایشان و میان استماع حق، لا محاله شری است، و صریح بگفتند که اللَّه خالق آنست. و اگر جعل بمعنی صیّر نهند، در مسأله قرآن ایشان را لازم آید و قول ایشان بخلق قرآن باطل گردد. پس بهر دو معنی بر ایشان حجت است.

قوله وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ مقاتل گفت: این در شأن بو طالب عبد المطلب آمد. نام وی عبد مناف بن شیبه، مردمان را از رنجانیدن رسول خدا (ص) باز میداشت، و خود او را تصدیق نمیکرد، و این آن بود که قریش بخانه بو طالب گرد آمدند، و گفتند: ای سرور عرب و ای سالار قریش! این برادر زاده تو دین نو آورده است، و آئین نو نهاده است، و مردمان را از دین پدران می‌برگرداند، یا او را از این کار باز دار، یا او را بدست ما بازده، تا خلق را از فتنه وی باز رهانیم، بو طالب گفت: مالی عنه صبر.

من این نتوانم، که من از وی یک ساعت نشکیبم. او روشنایی چشم من است و میوه دل.

ایشان گفتند: هر کدام یکی که خواهی ازین جوانان و برنایان ما اختیار کن، و بجای وی بپسند، تا بتو دهیم، و دست ازو بدار. بو طالب گفت: نماز شام که شتران چرنده بمراح خویش باز آیند، شتر بچه‌ای از مادر خود باز گیرید، و دیگری را بجای وی بوی نمائید. اگر بوی آرام گیرد، من نیز محمد را بشما دهم، و با دیگری آرام‌ گیرم، و اگر ناقه جز با بچه خویش بنسازد، و جز با وی آرام نگیرد، پس من سزاترم که با فرزند برادر خویش و میوه دل خویش آرام گیرم و بشما ندهم. پس هفده مرد از اشراف و رؤساء ایشان متفق شدند و عهد بستند، و نبشته‌ای کردند که بنی عبد المطلب را فرو گذارند، نه مبایعت کنند با ایشان نه مناکحت نه مجالست و مخالطت به هیچ وجه، تا آن گه که محمد را بدست ایشان دهند. بو طالب در آن حال گفت:

و اللَّه لن یصلوا الیک بجمعهم

حتی اوسّد فی التراب دفینا

فاصدع بأمرک ما علیک غضاضة

و ابشر و قرّ بذاک منک عیونا

و دعوتنی و زعمت انک ناصحی

و لقد صدقت و کنت ثم امینا

و عرضت دینا قد علمت بأنه

من خیر ادیان البریة دینا

لو لا الملامه او حذاری سبة

لوجدتنی سمحا بذاک مبینا

فانزل اللَّه سبحانه: وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ یعنی ینهون الناس عن اذی النبی (ص)، و یتباعدون عما جاء به من الهدی، فلا یصدقونه. و قیل نزلت فی جمیع الکفار من اهل مکة، یعنی و هم ینهون الناس عن اتباع محمد (ص)، و یتباعدون بأنفسهم عنه، فلا یؤمنون به.

وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ای ما یهلکون الا انفسهم لأن اوزار الذین یصدونهم، علیهم، وَ ما یَشْعُرُونَ انها کذلک. پس بیان حال ایشان کرد در قیامت: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ یعنی علی الصراط فوق النار، و گفته‌اند «علی» بمعنی «فی» است، کقوله تعالی: عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ ای فی ملک سلیمان، و معنی آنست که: حبسوا فی النار، و «لو» اینجا در موضع تعجیب و تعظیم است نه در موضع شک، که بی گمان فردا مؤمن عذاب کافر خواهد دید. فَقالُوا یا لَیْتَنا ای عند ذلک یقولون یا لیتنا نرد الی الدنیا، و لا نکذب بآیات ربنا بعد المعاینة، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ای مع المؤمنین بتوحید اللَّه تعالی.

ابن عامر و حمزه و حفص از عاصم وَ لا نُکَذِّبَ و نکون هر دو بنصب خوانند، و باقی برفع خوانند هر دو کلمه را، و رفع بر معنی استیناف است، ای و نحن لا نکذب بآیات ربنا و نکون من المؤمنین، رددنا او لم نردّ. این همچنانست که گویند: دعنی و لا اعود، ای و لا اعود علی کل حال ترکتنی أ و لم تترکنی. و نصب، بر معنی صرف است، ای لیتنا اجتمع لنا الامران، الرد و ترک التکذیب مع الایمان، فیجوز ان یکونوا قالوه علی الوجهین جمیعا، فاکذبوا علی الوجه الاول. معنی آیت آنست که: چون بعذاب رسیدند و معاینه دیدند آرزو رد کنند با دنیا، و ضمان کنند که پس از آن تکذیب آیات و رسل نکنند، و با مؤمنان بتوحید یکی باشند، یعنی که بمشاهده و عیان آن دیدیم که پس از آن هرگز تکذیب نتوانیم کرد. رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد در آن ضمان که کردند، و آن تمنی ایشان باطل کرد، گفت: بل نه چنانست که ایشان را آرزوست، که ایشان را هرگز با دنیا نگذارند.

بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ این را دو وجه گفته‌اند: یکی آنست که ایشان در دنیا پنهان میداشتند از عامه خویش از وعید رستاخیز و کار بعث و نشور، تا چون بر بعث منکر باشند بر کفر و معصیت دلیر شوند. وجه دیگر آنست که ایشان کفر و شرک خود پنهان میداشتند، و میگفتند: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ، تا رب العالمین جوارح ایشان بسخن آورد، و بر ایشان گواهی داد بر کفر. معنی آنست که برستاخیز فضیحت ایشان آشکارا شد، و پرده ایشان بدرید، اگر ایشان را باز گذارند با دنیا، هم با کفر و شرک شوند، که در ازل قضا بر ایشان همین رفت، و شقاوت را آفریده‌اند، اینست که اللَّه گفت: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ یعنی: الی ما نهوا عنه من الشرک و التکذیب، وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فی قولهم: و لا نکذب بآیات ربنا. مبرد گفت: بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ای جزاء ما کانوا یخفون من قبل، و هذا وجه حسن. اگر کسی گوید: وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ چه معنی را گفت؟ و ایشان آن فعل نکردند. چیزی که از ایشان در وجود نیامد و نکردند رب العالمین ایشان را در آن دروغ زن کرد! جواب آنست که علم خدای عز و جل بهمه چیز روانست، در آنچه بود، و در آنچه نبود و خواهد بود، هر دو یکسانست، رب العزة ایشان را دروغ زن کرد بآن علم که وی راست بایشان و بعاقبت کار ایشان.

و اندر این آیت رد قدریان است که میگویند: ان اللَّه لا یعلم الشی‌ء حتی یکون. میگویند: چیزی تا نبود علم خدا در آن روان نبود، و این سخن باطل است و محال، از بهر آنکه این فعل از ایشان نبود، و نخواهد بود، که ایشان را با دنیا نخواهند فرستاد، و نه آن خواهند گفت، و رب العزة بعلم قدیم خویش خبر میدهد که اگر ایشان را باز گذارند با دنیا، ایمان نیارند، از آنکه علم قدیم بر ایشان سابق است، همه میداند آنچه بود و آنچه نبود، آنچه کردند و آنچه نکردند.

روی سعید بن انس عن الحسن، قال: «یعتذر اللَّه عزّ و جل الی آدم (ع) بثلاثة معاذیر. یقول اللَّه: لو لا انی لعنت الکذابین و ابغض الکذب و الخلف، لرحمت ذریتک الیوم من شدّة ما اعددت لهم من العذاب، و لکن حق القول منی: لئن کذبت رسلی و عصی امری لأملان جهنم منکم اجمعین. و یا آدم! اعلم انی لم اعذب فی النار احدا منهم الا من علمت فی علمی انی لو رددته الی الدنیا، لعاد الی شر ما کان علیه، ثم لم یتب، و لم یراجع، و یا آدم! انت الیوم عدل بینی و بین ذریتک. قم عند المیزان فانظر ما رفع الیک من اعمالهم، فمن رجح خیره علی شره مثقال ذرة فله الجنة، حتی تعلم انی لم اعذب غیر ظالم».

معناه انی لم اعذب الا ظالما من ولدک.

وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ این زنادقه امت‌اند، و مکذبان بعث و نشور، که نشأة ثانیه مستبعد میدارند، از آنکه بر خلاف عادت روزگار است، و می‌پندارند که بیرون ازین کار که درآنند، و خلاف این عادت نتواند بود، و دلیل بر نشأة ثانیه صحت نشأة اولی است، اگر اتفاقی بودست از روی طبیعت، چنان که متبطلان میگویند، هم تواند بود که یک بار دیگر هم بر آن اتفاق و طبیعت درست شود، و اگر نه که صحت نشأة اولی بقادری مدبر بوده است که بحکمت پیدا کرد، چنان که اهل حق گویند، و مذهب راست و دین درست اینست، نشأة ثانیه را هم قادر است و مدبر و حکیم. یقول اللَّه تعالی: «کذبنی ابن آدم و لم یکن له ذلک، و شتمنی و لم یکن له ذلک، فأما تکذیبه ایای، فقوله: لن یعیدنی کما بدأنی، و لیس اول الخلق بأهون علیّ من اعادته، و اما شتمه ایای فقوله: اتخذ اللَّه ولدا و انا الاحد الصمد، لم الد و لم اولد، و لم یکن لی کفوا احد.

وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ ای عرضوا علی ربهم. این عرض اکبر است، چنان که آنجا گفت: عُرِضُوا عَلی‌ رَبِّکَ صَفًّا. عرض دو است: یکی عرض علی النار، چنان که گفت: وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ. دیگر عرض علی الجبار، چنان که گفت: عُرِضُوا عَلی‌ رَبِّکَ‌، یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی‌ مِنْکُمْ خافِیَةٌ، و العرض علی الجبار اصعب من العرض علی النار، لان النار مأمورة لا تعمل شیئا الا بأمر ربها، و صاحب الامر هو اللَّه عزّ و جلّ. و قد روی فی بعض الاخبار: «ان عبدا یوقف بین یدی اللَّه عز و جل، فیسأله ربه عن افعاله و احواله، حتی یتحیر العبد و ینقطع حیاء من اللَّه سبحانه. ثم یقول لارسالک بی الی النار اهون علیّ من حسابک».

و روی ان النبی (ص) قال: «یعرض الناس یوم القیامة ثلاث عرضات، فأما عرضتان فجدال و معاذیر، و اما العرضة الثالثة فعند ذلک نظائر الصحف فی الایدی، فآخذ بیمینه و آخذ بشماله».

و قیل: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ ای عرفوا ربهم ضرورة، کما یقال: وقفت علی کلام فلان ای عرفته، و قیل: وقفوا علی مسئلة ربهم و توبیخه ایاهم، یؤکد ذلک قوله: أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ؟ ای هذا البعث، فیقرون حین لا ینفعهم ذلک، و یقولون: بلی و ربنا، فیقول اللَّه: فذوقوا العذاب بکفرکم. «قال» که در اول گفت، جواب «اذا» است. قالوا جواب سؤالست. «قال» که در آخر گفت جواب اقرار است. اول خدا گوید: این بعث که می‌بینید راست نیست؟ ایشان جواب این سؤال توبیخ دهند، و گویند: بلی و ربنا، حق است و راست. پس اللَّه گوید بجواب اقرار ایشان: پس اکنون عذاب میچشید بآنچه کافر شدید، و حق نپذیرفتید.

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ یعنی بالبعث الذی فیه جزاء الاعمال. در قرآن فراوان بیاید ذکر لقاء اللَّه، و مراد بآن رستاخیز است. و همچنین در خبر مصطفی (ص) بیاید، چنان که گفت (ص): «لقاءک حق». جای دیگر گفت: لقی اللَّه و هو علیه غضبان.

لقی اللَّه اجذم. لقی اللَّه و علیه اثم صاحب مکس. ما منکم من احد الا و هو یلقی اللَّه لیس بینه و بینه ترجمان. لقی اللَّه و ما علیه خطیئة.

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ میگوید: زیانکار و نومید شدند ایشان که دروغ شمردند خاستن از گور، و شدن پیش خدای جل جلاله تا جزاء اعمال بینند.

حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً یعنی کذبوا الی ان ظهرت الساعة بغتة فأقلعوا بالندامة فی وقت لا ینفع الندامة. دروغ شمردند تا آن گه که ناگاه رستاخیز درآمد، و ایشان پشیمانی خوردند، در وقتی که پشیمانی سود نداشت، و گفتند: یا حَسْرَتَنا عَلی‌ ما فَرَّطْنا فِیها! این در قیامت باشد که کافران منازل خویش بینند از بهشت که بمؤمنان دهند. مصطفی (ص) گفت در تفسیر این آیت: یری اهل النار منازلهم من الجنة، فیقولون: یا حسرتنا.

و قال (ص): «لا یدخل النار احد الا رأی مقعده من الجنة لو احسن لیکون علیه حسرة».

گویند: یا حسرتنا! یا دردا و دریغا! بر آن تقصیر که کردیم اندر دنیا در طاعت خدای و فروختن ایمان بکفر و آخرت بدنیا.

وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی‌ ظُهُورِهِمْ مفسران گفتند: روز قیامت چون کافران را از گور برانگیزانند، آن عمل خبیث وی بصورت حبشی سیاه کریه المنظر که از وی بوی ناخوش می‌دمد، برابر وی بایستد. کافر گوید: من انت؟ تو کیستی؟ گوید: انا عملک الخبیث، قد کنت احملک فی الدنیا بالشهوات و اللذات، فاحملنی الیوم. من آن عمل خبیث توأم، که در دنیا ترا با آن شهوتها و لذتها برداشته بودم، امروز مرا بردار.

گوید: من طاقت برداشتن تو ندارم. گوید: ناچار است برداشتن من. آن گه به پشت وی درآید بآن گرانباری. اینست که رب العالمین گفت: وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی‌ ظُهُورِهِمْ.

أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ای بئس ما یحملون! و حال بنده مؤمن بر عکس این باشد، که چون از خاک بیرون آید، عمل صالح وی بصورتی روحانی خوشبوی برابر وی آید، و گوید: هل تعرفنی؟ مرا می‌شناسی؟

گوید: نمی‌شناسم، اما شخصی روحانی می‌بینم ترا نیکو صورت و خوشبوی. گوید: آری در دنیا همچنین بودم. من آن عمل صالح توام، که در دنیا تو مرکب من بودی.

امروز من مرکب توام. بر من نشین، و سوی بهشت رو، اینست که رب العالمین گفت: یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ای رکبانا. وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ای باطل و غرور لا یبقی. این دنیا نه چیزیست پاینده و پسندیده، بلکه رفتنی است باطل و فریبنده: «دار الالتواء لا دار الاستواء، و منزل ترح لا منزل فرح، فمن عرفها لم یفرح لرخاء، و لم یحزن لشقاء. الا و ان اللَّه خلق الدنیا دار بلوی، و الآخرة دار عقبی، فجعل بلوی الدنیا لثواب الآخرة سببا، و ثواب الآخرة من بلوی الدنیا عوضا، فاحذروا حلاوة رضاعها لمرارة فطامها، و اهجروا لذیذ عاجلها لکریه آجلها، و لا تسعوا فی عمران دار قد قضی اللَّه خرابها، و لا تواصلوها و قد اراد اللَّه منکم اجتنابها، فتکونوا لسخطه متعرضین، و لعقوبته مستحقین». الحدیث بطوله ذکره النبی (ص).

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ این جواب آن کافران است که میگفتند: ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا، رب العالمین ایشان را در آنچه گفتند دروغ زن کرد، و حاصل این دنیا باز گفت که چیست. لَعِبٌ وَ لَهْوٌ جای دیگر گفت: وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ، آن گه گفت: وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ الشرک. قراءت شامی تنها، وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ بلام واحدة مع الاضافة، تقدیره: و لدار الساعة الآخرة، فصار وصف الساعة بالآخرة، کما وصف الیوم بالآخر فی قوله وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ. أَ فَلا تَعْقِلُونَ بتاء مخاطبه، قراءت نافع و ابن عامر و حفص عن عاصم.

معنی آنست که: قل لهم یا محمد: أَ فَلا تَعْقِلُونَ ایها المخاطبون! ان الآخرة افضل من الدنیا؟!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode