گنجور

 
وطواط

خدایگانا ، آنی که دشمنان ترا

دریده نیزه و تیر تو سینه و حدقه

نجاح تو بمعالی هزار چون جراح

رباح تو ببزرگی هزار چون صدقه

منم ، که رقت احوال من بدان درجه است

که مانده ام متحیر در انده نفقه

طمع بریده ام از جامگی ، از آن امروز

مرا نکایت دشمن فگند ازان طبقه

تبارک الله ! از جامگی چو در گذری

نه عادت صله ماند و نه سنت صدقه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode