گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای باد، سلام دلم آنجا برسانی

بوسی ز لبم بر کف آن پا برسانی

یکبار رسانیش سلام همه عشاق

صد بار از آن من تنها برسانی

بسیار بگردیش ز ما گرد سر آنگاه

صد سجده فرضش ز سر ما برسانی

این پیرهن چاک به خون غرقه که دارم

پنهان ببری از من و پیدا برسانی

دیرینه پیامی که برون داده ام از دل

پرورده به خونهای دل آنجا برسانی

کردیم به خوناب جگر نقش به چهره

این قصه به آن یوسف دلها برسانی

گر بر سر خسرو گذری، دوست، هماناک

عمر وی از امروز به فردا برسانی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode