شبها اسیر دردم و خوابم نمیبرد
وین آب دیده سوزش و تابم نمیبرد
جور زمانه برد ز من هرچه بود، وای
کاین درد عاشقی و شتابم نمیبرد
عمرم به بتپرستی و مستی گذشت، هیچ
خاطر به سوی زهد و ثوابم نمیبرد
گرچه خوش است شربت صافی، ولی چه سود؟
کز سینه تشنگی شرابم نمیبرد
از مسجد، ار چه میشنوم غلغل دعا
از گوش بانگ چنگ و ربایم نمیبرد
دی یار نازنین که دل از دست ما ببرد
میخندد و نمک ز کبابم نمیبرد
امشب درازی شب ظالم مرا بکشت
کاندوه غم ز جان خرابم نمیبرد
من گریه را به حیله نگهداشت میکنم
ورنه کدام روز که آبم نمیبرد؟
ای دل، ز قصه من و از سرگذشت خویش
افسانهای بگوی که خوابم نمیبرد
چون گل درید سینه خسرو نسیم دوست
بوی بهشت هیچ عذابم نمیبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.