گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

زلف تو هنوز تابدار است

چشمت به کرشمه در خمار است

گفتی که وفا نیاید از من

سوگند مخور که استوار است

خون شد دل من، بگوی، ای باد

کان جان عزیز در چه کار است

کشتش به کدام بوستان است

سروش به کدام جویبار است

من گریه خویش دوست دارم

کز درد کسیم یادگار است

کارم غم عشق و بی قراری است

تا عمر عزیز برقرار است

ای شاهسوار، آهوان را

تیر تو نکوترین شکار است

عاشق که غم تو خورد وانگه

شادی طلبت، حرام خوار است

با تو به مثل هلاک خسرو

دیوانه و موسم بهار است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode