غبار خط یارم توتیا در آستین دارم
به دامن نور بینایی جلا در آستین دارم
نیند این بسته چشمان لایق تشریف پیراهن
و گر نه بوی یوسف چون صبا در آستین دارم
به ظاهر در نظرها چون قلم گر خشک می آیم
چو افتد کار بر سر گریه ها در آستین دارم
مرا بی همدمی مهر لب و بند زبان گشته
وگرنه همچو نی فریادها در آستین دارم
به اوراق پر و بالم ز غفلت سرسری مگذر
که من از سایه دولت چون هما در آستین دارم
مدار از من دریغ ای ابر رحمت گوهر خود را
که من چون تاک صد دست دعا در آستین دارم
هزاران چشم در دنبال دارد هرپر کاهی
و گرنه جذبه ها چون کهربا در آستین دارم
ز بس چون غنچه گل زین جهان تنگ دلگیرم
مرا هر کس که چیند خونبها در آستین دارم
به خون گل مزن دست ای چمن پیرا به دامانم
که جوی خون از آن گلگون قبا در آستین دارم
مکن در راه من چاه حسد، ای خصم کوته بین
که من از راستی چندین عصا در آستین دارم
بیفشان برگ از خود گر نوا زین باغ می خواهی
که من چون نی ز بی برگی نوا در آستین دارم
حضور دل مرا چون غنچه در تنگی بود صائب
وگرنه خنده های دلگشا در آستین دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خموشم چون قلم امّا، نوا در آستین دارم
نی شیون طرازم، ناله ها در آستین دارم
به سوز و ساز عشقم، شمع محفل می توان گفتن
که من هم گریه و هم خنده را در آستین دارم
تو می دانی که از مستی، چه خونها در دلم کردی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.