هرچه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود
هر گل تازه که چیدیم نچیدن به بود
هر نوایی که شنیدیم ز مرغان چمن
چون رسیدیم به مضمون، نشنیدن به بود
زان ثمرها که گزیدیم درین باغستان
پشت دست و لب افسوس گزیدن به بود
زان شکرها که چشیدیم به امید تمام
زهر نومیدی از آنها به چشیدن به بود
هرکجا منزل آرام تصور کردیم
چون نفس راست نمودیم رمیدن به بود
گرچه بسیار مکیدیم لب لعل بتان
جگر سوخته خویش مکیدن به بود
دامن هرکه کشیدیم درین خارستان
بجز از دامن شبها، نکشیدن به بود
حرف هرکس که شنیدیم ز ارباب کمال
در شنیدن به مراتب ز رسیدن به بود
هر متاعی که خریدیم به اوقات عزیز
بود اگر یوسف مصری، نخریدن به بود
لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است
نارسیدن به مطالب ز رسیدن به بود
سرو را بی ثمری باعث رعنایی شد
قامت از بار علایق نکشیدن به بود
خنده شیرازیه اوراق گل از هم پاشید
در دل غم زده چون غنچه خزیدن به بود
برق از مزرع ما با جگر سوخته رفت
تخم بی حاصل ما را ندمیدن به بود
گشت قلاب ز بیتابی ماهی محکم
زیر شمشیر حوادث نتپیدن به بود
جهل سررشته نظاره ربود از دستم
ورنه عیب و هنر خلق ندیدن به بود
موشکافی به بلای سیه انداخت مرا
به نظر پرده اغماض کشیدن به بود
سوخت از داغ یتیمی جگرم را گوهر
ورنه چون رشته به گوهر نتیندن به بود
خجلت بی ثمری عیش مرا دارد تلخ
نخل بی بار مرا زود بریدن به بود
مانع رحم شد اظهار تحمل صائب
زیر بار غم ایام خمیدن به بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.