گنجور

 
صائب تبریزی

واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست

آواز تو از گنبد دستار بلندست

در کعبه ز اسرار حقیقت خبری نیست

این زمزمه از خانه خمار بلندست

مژگان تو از خواب گران است نظربند

ورنه همه جا شعله دیدار بلندست

یک شعله شوخ است که در سیر مقامات

گاه از شجر طور و گه از دار بلندست

از بی هنران شعله ادارک مجویید

این طایفه را طره دستار بلندست

تن چیست که با خاک برابر نتوان کرد؟

از کوتهی ماست که دیوار بلندست

کوته بود از دامن عریانی مجنون

هر چند که دست ستم خار بلندست

غافل کند از کوتهی عمر شکایت

شب در نظر مردم بیدار بلندست

هر چند زمین گیر بود دانه امید

دست کرم ابر گهربار بلندست

صائب ز بلند اختری همت والاست

گر زان که ترا پایه گفتار بلندست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode