عالم امنی اگر هست همین بیهوشی است
هست اگر جنت در بسته همین خاموشی است
هر که افتاده به زندان خرد می داند
که پریخانه صاحب نظران بیهوشی است
ای صبا درگذر از غنچه لب بسته من
که گشاد دل من در گره خاموشی است
در سر تیغ زبان بیهده گویان را نیست
فتنه هایی که نهان زیر سر سر گوشی است
پختگی در خور جوش است درین میخانه
خامی باده نارس گنه کم جوشی است
گل بی خاری اگر هست درین خارستان
پیش صاحب نظران مهر لب خاموشی است
غرض از خوردن می صائب اگر بیخبری است
خوردن خون دل خود چه کم از می نوشی است؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جلوه سرو روان قافله بیهوشی است
گردش چشم سیه مکتب بازیگوشی است
باده از دست تو مستی نکند داد از تو
اولین قطره این جام می بیهوشی است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.