گنجور

 
صائب تبریزی

رسیده است به آفاق صیت دولت ما

تپیدن دل بی تاب ماست نوبت ما

کلاه گوشه اقبال ماست بی کلهی

گذشتگی ز دو عالم بود جنیبت ما

خزینه گهر ما معانی رنگین

بریدن از دو جهان است تیغ جرأت ما

ز نور جبهه ما می شود جگرها آب

ز داغ عشق بود آفتاب رایت ما

چو صبح، حق نفس بر جهانیان داریم

نمک به چشم جهان ریخت شور فکرت ما

هزار تیغ زبان را نمود جوهردار

دگر چه کار کند پیچ و تاب غیرت ما؟

چو نوبهار، بود از معانی رنگین

تمام روی زمین، زیر بار نعمت ما

دهن چو شیشه گشاییم بهر شادی خلق

وگرنه مهر خموشی است جام عشرت ما

زیادتی نکند هیچ لفظ بر معنی

ز راست خانگی خامه عدالت ما

ز مهر و ماه نداریم روشنایی چشم

ز نور فطرت ما روشن است خلوت ما

گرفته بود چمن را فسردگی صائب

شدند نغمه سرا، بلبلان ز غیرت ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode