گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گر بر افروزد آتش در دم

عالمی سوخته شود در دم

مرد گردن به بند در دینم

کشتهٔ عشق و مردهٔ دردم

داده ام دل بدست باد صبا

به هوائی که خاک او گردم

فاش کردند راز پنهانم

اشک گلگون و چهرهٔ زردم

ساقیا جام می به سید ده

که من از توبه توبه ای کردم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode