گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نقطه در دایره نمود و نبود

بلکه آن نقطه دایره بنمود

نقطه در دور دایره باشد

نزد آن کس که دایره پیمود

اول و آخرش به هم پیوست

نقطه چون ختم دایره فرمود

دایره چون تمام شد پرگار

سر و پا را به هم نهاد آسود

به وجودیم و بی وجود همه

به وجودیم ما و تو موجود

همه عالم خیال او گفتم

باز دیدم خیال او ، او بود

خوشتر از گفته های سید ما

نعمت الله دگر سخن نشنود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode