من همی گویم که عاشق بر رخ آن دلبرم
آبرو بردم زعشق ای خاک عالم بر سرم
آن سمندر بود کاندر آتش سوزان بسوخت
من ندارم تاب این کز پیش اتش بگذرم
یاد دارم اینکه با شمعی شبی پروانه گفت
عاشقم بر روی تو نبود غم ار سوزد پرم
شمع با پروانه گفت از عشقم ار سوزی تو پر
من ز عشق انگبین می سوزد از پا تا سرم
عشق را با دوست چون بینم که باشدمتفق
دوست را بینم به چشم سر چو برخود بنگرم
عشق دلبر نیست امروزی که من دارم به دل
پرورش می داد با شیرین به پستان مادرم
هستم از عشق رخ جانان بلند اقبال لیک
پست تر از خاک ره ووز ذره پیشش کمترم
وصلت امشب کرده روزی کرکرم
ده ز لب یک بوسه داری گر کرم
رخ نمی تابم از اوحربا صفت
آفتاب عارضت را کرگرم
آهوی چشم توباشد شیر گیر
نی عجب از اوکند گر گرگ رم
نشنوم تا پند ناصح را زعشق
شکر گویم کرده گر کرک کرم
چون بلند اقبال اقبالم بلند
گردد از لعلت دهی بوسی گرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معدن شادیست این معدن جود و کرم
قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم
مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم
گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم
من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم
گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم
هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم
[...]
ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم
قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم
گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی
خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم
منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی
[...]
هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون میبرم
عالمی از عالم وحدت به کف میآورم
تخت و خاتم نی و کوس رب هبلی میزنم
طور آتش نی و در اوج انا الله میپرم
هرچه نقش نفس میبینم به دریا میدهم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.