ز بسکه روز وشب اندر خیال دلدارم
به هر کجا که نشینم چو نقش دیوارم
برو طبیب مکن در علاج من کوشش
که من ز نرگس بیمار دوست بیمارم
ز عشق روی تومنعم کندهمی زاهد
نه آگه است همانا که من گرفتارم
خرابی دل خود را طلب کنم ز خدا
شنیده ام چوتورا کرده اند معمارم
مپرس حال دل ازمن که گفتنی نبود
ببین درآینه آگه شو از دل زارم
به کشتنم همه عالم شونداگر همدست
گمان مکن که ز عشق تو دست بردارم
برای بندگیت گو چو یوسف اندازند
گهی به چاه و فروشند گه به بازارم
وگر مرا چو خلیل افکنند در آتش
به یاد روی تو آن آتش است گلزارم
جز آنکه از مدد عشق شد بلند اقبال
کسی نگشت و نگردد خبر ز اسرارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.