برگ طربم عشرت بیبرگ و نواییست
چون آبله بالیدنم از تنگقباییست
در قافلهٔ بی جرس مقصد تسلیم
بیطاقتی نبض طلب هرزهدراییست
کو شور جنونیکه اسیران ادب را
در دام و قفس حسرت یک ناله رهاییست
فرش در دل باشکزینگوشهٔ الفت
هرجا روی از آبلهٔ پاکف پاییست
آرایشگل منت مشاطه ندارد
بیساختگیهای چمن حسن خداییست
خلوتگه وصل انجمنآرای دویی نیست
هشدارکه اندیشهٔ آغوش جداییست
تا رنگ قبولی به دل از نقش تمناست
گر خود همه آیینه شویکارگداییست
ای خاکنشینکسب ادب مفت سفالت
اندیشهٔ چینی مکن این جنس خطاییست
آنجاکهگل حسن حیاپرور نازست
سیر چمن آینه هم دیدهدراییست
فریادکه یک عمر غبارنفس ما
زد بال و ندانست که پروازکجاییست
کو صبروچه طاقتکه به صحرای محبت
در آبله پاداری و در ناله رساییست
اندیشه چمن طرحکن سجدهٔ شوقیست
امروز ندانم کف پای که حناییست
چون اشک من و دوش چکیدن چه توانکرد
سرمایهٔ اول قدمم آبلهپاییست
مجموعهٔ امکان سخنی بیش ندارد
بیدل مرو از راهکه این ساز نواییست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.