در خیال مزن فهم خویش سازتو نیست
چو شمع جیبتو جز بوتهٔگداز تو نیست
زکارگاه خیالت کسی چه پرده درد
که فطرت توهم از محرمان رازتو نیست
به غیر نیستی از اعتبار عالم رنگ
به هرچه فخرکنی باب امتیازتو نیست
زدستگاه تصنع تری به آب مبند
حقیقتیکه تو داری به جز مجاز تو نیست
به سایه نیز ندارد غرور خاک حساب
نشیب هرچهکنی فهم جزفرازتونیست
به غیر سجده ز خاک ضعیف منفعلیست
ز جست وخیز برآ این قدر نماز تو نیست
تردد دو جهان آرزوی مقصد خلق
بهعرصهایستکه یکگام هرزهتاز تو نیست
به پردهٔ تپش دل هراز مضراب است
توگر نفس نزنی دهر نغمهسازتو نیست
زچشم بستن خود غافلی، امل تا چند
حریف نیمگره رشتهٔ دراز تو نیست
ز اختیار درین بزم دم مزن بیدل
جهان، جهان نیاز است، جای ناز تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
کدام جلوه، که در سر و سرفراز تو نیست؟
کدام فتنه، که در جلوه های ناز تو نیست؟
مکن بخاک درش، ای رقیب، عرض نیاز
که نازنین مرا حاجت نیاز تو نیست
دلا، بشام فراق از بلای حشر مپرس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.