زین دو شرر داغ دل هستی ما عبرتیست
کاغذ آتش زده محضر کمفرصتیست
زیر فلک آنقدر خجلت مهلت مبر
زندگی خضر هم یک دو نفس تهمتیست
آن همه پاینده نیست غلغل جاه و حشم
کوس و دهل هرکجاست چون تبغب نوبتیست
خاک ز سعی غبار بر فلکش نیست بار
سجده غنیمت شمار عالم دون همتی ست
غیر غبار نفس هیچ نپیمودهایم
بادهٔ دیگر کجاست شیشهٔ ما ساعتی ست
چشمت اگر باز شد محو خیالات باش
فهم تماشاکراست آینه همه حیرتیست
تهمت اعمال زشت ننگ جقیقت مباد
آدمی ابلیس نیست لیک حسد لعنتیست
آینه در زنگبار چاره ندارد ز زنگ
همدم بدطینتان قابل بیحرمتیست
نخل گداز آبیار از بن و بارش مپرس
گریه چه خرمن کنیم حاصل شمع آفتی ست
نم به جبین محو کن تا ندری جیب شرم
گر عرق آیینه شد ننگ ادب کسوتی ست
شمع نسوزد چرا بر سر پروانهها
بت به غم برهمن ز آتش سنگش ستیست
تاب و تب موج و کف، خارج دریا شمار
قصهٔ کثرت محو ان بیدل ما وحدتی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.