تهمتافسردگی بر طینت عاشق خطاست
ناله هرجا آینه گردید آزادینماست
بیفنا مشکلکهگردد دل به عبرت آشنا
چشم این آیینه را خاکستر خود توتیاست
شرم باید داشتن از شوخی آثار شرم
چون عرق بیپردهگردد لغزش پای حیاست
تا توان آزاد بودن دامن عزلت مگیر
موج را در هر تپش بر وضعگوهر خندههاست
جام آب زندگی تنها بهکام خضر نیست
درگداز آرزو هم جوش دریای بقاست
معنی دود ازکتاب شعله انشا کردهاند
هرکجا او جلوه دارد ناز هستی مفت ماست
هرکه را از نشئهٔ معنیست سیری خامش است
ساغر لبریز اگر صدلبگشاید بیصداست
عالمی سرگشته است از اضطراب گریهام
اشک من سرچشمهٔ دوران چندین آسیاست
میکند هر جزوم از شوق توکار آینه
خامهٔ تصویرم و هر موی من صورتنماست
گر برآید ازصدفگوهر اسیر رشته است
خانه و غربت دل آگاه را دام بلاست
کی پریشان میکند باد غرور اجزای من
نسخهٔ خاک مراشیرازه نقش بوریاست
اینقدر چون شمع از شوق فنا جان میکنم
باکمال سرکشی سعی نگاهم زیرپاست
نقش چندین عبرت از عنوان حالم روشن است
شعلهٔ جوالهٔ من مهر طومار فناست
بیدل از مشت غبار ما دل خود جمعکن
شانهی این طرهٔ آشفته در دست هواست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عاشقانه، زندگی، و چالشهای انسانی میپردازد. شاعر معتقد است که افسردگی نباید به طبیعت عاشق نسبت داده شود و آزادی واقعی در شناخت خود و شرایط زندگی است. او بر این باور است که عشق و اشتیاق به زندگی، دلیلی برای شوق و تلاش است و باید از خویشتن شرم داشت. همچنین به اهمیت رهایی از تنهایی اشاره میکند و تأکید میکند که زندگی و واقعیتهای آن همچون آینهای است که نشاندهندهی زیباییها و دردهاست. شاعر نشان میدهد که در هر لحظه از زندگی، درسها و عبرتهای زیادی نهفته است و عشق، سرچشمهای برای خلق معنا و زیبایی است. در نهایت، او به انسانها توصیه میکند که به دنبال فهم عمیقتری از خود و دیگران باشند و از تجربههایشان درس بگیرند.
هوش مصنوعی: اتهام افسردگی به روح عاشق نادرست است، زیرا هر کجا که نالهای شنیده شود، حقیقتی از آزادی و رهایی در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: دل انسان با آگاهی و عبرت میتواند مشکلات بزرگ را حل کند، اما مانند این آئینه که خاکستر توتیای خود را نشان میدهد، در مواجهه با واقعیتهای زندگی نیز میتوان به نقاط ضعف و ناپایداری خود پی برد.
هوش مصنوعی: انسان باید از شوخی و بیاحترامی خجالت بکشد، زیرا آثار شرم و حیا مانند عرق عفونی است که ممکن است موجب لغزش و افتادن در رفتار ناپسند شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که میتوانی آزاد زندگی کنی، از زندگی گوشهنشینی دوری کن؛ چرا که هر لحظه، تغییرات و زیباییهایی در دنیا وجود دارد که شایسته لبخند و شادی است.
هوش مصنوعی: جام آب زندگی تنها از آن خضر نیست؛ بلکه در شعله آروزها، جوش و خروش دریای جاودانی نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: دود ناشی از کتاب، به نوعی اشاره به شعله و گرمای احساسات و آگاهیها دارد. هر جا که این احساسات و زیباییها ظاهر میشوند، به نوعی تجلی و جذابیت هستی را نشان میدهند و به نظر میرسد که وجود آنها بیهزینه و رایگان است.
هوش مصنوعی: هر کس که به عمق معانی رسیده باشد، اگرچه ساغر پر از شراب باشد و صدها بار لب را باز کند، اما در حقیقت خاموش و بیصداست.
هوش مصنوعی: دنیا پر از نگرانی و آشفتگی است و گریهی من به قدری عمیق و تاثیرگذار است که انگار منبعی است برای سالها یا عصرهایی آرام و آسوده.
هوش مصنوعی: هر جزئی از من به خاطر عشق تو به فعالیت واداشته شده است. آینه تنها نقش و تصویر من را نشان میدهد و هر موی من بهنوعی نمایانگر من است.
هوش مصنوعی: اگر گوهر گرانبهایی از صدفی پیدا شود، به این معناست که آن شخص در بند و اسیر مشکلات و مشکلات زندگی است. در واقع، دل آگاه و باخبر از آنچه در اطرافش میگذرد، همواره در معرض خطر و چنگال بلا قرار دارد.
هوش مصنوعی: باد غرور در وجود من، مانند پرندهای، اجزای من را به هم ریخته و دچار آشفتگی کرده است. این آشفتگی باعث شده که شکل و ظاهر خاکیام مانند نقش و نگارهای بور و بیروح به نظر برسد.
هوش مصنوعی: مثل شمعی که از شوق ذوب میشود، من هم از عشق میمیرم، اما با کمال بیتوجهی، تلاشم این است که نگاهم زیر پای تو باشد.
هوش مصنوعی: چندین درس عبرت از وضعیت فعلی من مشخص است. آتش درون من، نشانهای از گذرا بودن زندگی و غیرپایدار بودن آن است.
هوش مصنوعی: به دل خود آرامش بده و از آشفتگیهای زندگی کمی فاصله بگیر، مثل اینکه در دست باد، موهای پریشان خود را مرتب میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یافت از یزدان ملک سلطان به شادی هرچه خواست
روز شادی روز ما سلطان دین سلطان ماست
بند شاهی کرد محکم راه دولت کرد پاک
چشم عالم کرد روشن کار گیتی کرد راست
وقت وقت رامش است و روز روز عشرت است
[...]
آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی
گفت کین والی شهر ما گدایی بیحیاست
گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمهای
صد چو ما را روزها بل سالها برگ و نواست
گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کردهای
[...]
شاه را تاج ثنا دادم نخواهم بازخواست
شه مرا نانی که داد ار باز میخواهد رواست
شاه تاج یک دو کشور داشت لیک از لفظ من
تاجدار هفت کشور شد به تاجی کز ثناست
شه مرا نان داد و من جان دادمش یعنی سخن
[...]
یارب این مائیم و این صدر رفیع مصطفاست
یارب این مائیم و این فرق عزیز مجتباست
یارب این مائیم و این روی زمین یثرب است
کاسمان را هفت پشت از رشک یک رویش دوتاست
خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس
[...]
خوش ولایت ها که در تحتِ امورِ اولیاست
مصرِ استغنا و رومِ فقر و بغدادِ رضاست
بخشِ ایران قسمِ عشق و قسم توران بخش عقل
در میان آمویِ حکمت هم روان و هم رواست
هم خراسانِ سلامت هم عراق عافیت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.