گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

پوچست قماش تو به اظهار تلافی

ای‌ کسوت موهوم فنا رنگ نبافی

نشکافت کس از نظم جهان معنی تحقیق

از بسکه بهم تنگ نشسته‌ست قوافی

در فکر خودم معنی او چهره‌گشا شد

خورشید برون ریختم از ذره شکافی

آیینه دلان جوهر شمشیر ندارند

اجزای مدارایی ما نیست مصافی

زندانی حرمانکدهٔ داغ وفاییم

بر ما نتوان بست خطاهای معافی

خون ناشده ره در دل ظالم نتوان برد

جز آب‌که دیده‌ست ز شمشیر غلافی

زین ما و من اندیشهٔ تحقیق که دارد

معنی نفروشی به سخنهای ‌گزافی

تا محمل آسایش جاوید توان بست

یک آبلهٔ پاست درین مرحله ‌کافی

گو این دو سه رنگت به توهّم نفریبد

آیینه مشو تا نکشی منت صافی

زان پیش که احسان فلک شعله فروشد

بیدل عرقی ریز به سامان تلافی