خلقیست غافل اینجا از کشتن و درودن
چون خوشه های گندم صد چشم و یک غنودن
گل کردن حقیقت چندین مجاز جوشاند
بر خویش پرده ها بست این نغمه از سرودن
گر نوبهار هستی این رنگ جلوه دارد
نتوان زد از خجالت گل بر سر نمودن
آن به که همچو طاووس از بیضه بر نیایی
چشم هزار دامست در راه پر گشودن
رفع صداع هستی در سجده صندلی داشت
بر عافیت تنیدیم آخر زجبهه سودن
گوش از فسانهٔ ما پیش از تمیز بربند
حرف زبان شمعیم داغ دل شنودن
ای حرص جبههواری عرض حیا نگهدار
تاکی به رنگ سوهان سرتا قدم ربودن
سیلاب خانه اینجا تشویش رفت و در بست
غارتگری ندارد آیینه جز زدودن
تحقیق موج بیآب صورت نمیپذیرد
از خویش نیز خالیست آغوش بیتو بودن
بر رشتهٔ تعلق چندین مپیچ بیدل
جز درد سر ندارد از موی سر فزودن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم مصلحت نبینی رویی به ما نمودن
زایینهٔ دل ما زنگار غم زدودن
زانجا که روی کارست خورشید آسمان را
با روی تو چه رویست جز بندگی نمودن
بر چیست این تکبر وین را همی چه خوانند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.