گنجور

 
بیدل دهلوی

سخت موهوم است نقش پردهٔ اظهار ما

حیرت است آیینه‌دار پشت و روی کار ما

چون نگه در خانهٔ چشم خیال افتاده‌ایم

سایهٔ مژگان تصور کن در و دیوار ما

ریزش خون تمنا، گل‌فروشی‌های رنگ

پرفشانی‌های حیرت بلبل گلزار ما

ناله در پرواز دارد کوشش ما چون سپند

کز گداز بال و پر وا می‌شود منقار ما

چون شرر وحشت قماشان دکان فرصتیم

چیدن دامان رواج گرمی بازار ما

شمع محفل در گشاد چشم دارد سوختن

فرق حیران است در اقبال تا ادبار ما

با همه یأس اعتماد عافیت بر بی‌خودی‌ست

ناکجا در خواب غلتد دیدهٔ بیدار ما

قطره سامانیم اما موج دریای کرم

دارد آ‌غوشی که آسان می‌کند دشوار ما

غربت هستی گوارا بر امید نیستی‌ست

آه ازآن روزی که آنجا هم نباشد بار ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode