گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

برخاست خروس صبح برخیز ای دوست

ز انگور بگیر خون و ده در رگ و پوست

عشق من و تو قصهٔ مشت است و درفش

جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode