گربه گفت: بدان اى موش! در چندى قبل از این، گذرم افتاد در مدرسهیى به حجرهى طالب العلمى، قضا را در آن حجره کثرت موش به مرتبهیى بود که حد و حصر نداشت و تو میدانى که در حجره طالب علم به غیر از کاغذ و پشتى و کتاب و نمد زیرپایى چیز دیگر نیست، و موشان از عداوت قلبى و ظالمى که جبلى ذات ایشانست، هجوم به کتابهاى طالب علم میآوردند و کاغذهاى طالب علم را پاره پاره و نابود میکردند و لیقه از دوات او بیرون میآوردند و دستار سر طالب علم را ضایع مینمودند و نمد حجره را سوراخ میکردند. آن طالب علم از دست موشان عاجز بود تا آنکه من داخل آن حجره شدم و موشى را گرفتم، طالب علم را خوش آمد، در حال ته سفرهیى که داشت به من داد و هر روز مرا بسیار عزت میکرد تا مدتى چند بگذشت، روز بروز در کشتن موشان سعى میکردم و ایشان را بجزاى خود میرسانیدم تا چنان شد که قلیلى موش که مانده بود از من گریزان شدند و طالب علم چون این مردى را از من مشخص کرد مرا پیش طلبید و دست بر سر و رو و دهن من میکشید و میگفت: اى سنور خیر مقدم! مرحبا مرحبا، اجلس عندى! و هر روز مرا غایط در خاک کردن و پنهان نمودن تعلیم میکرد و همچنین تعلیم بعضى کلمات در اصول و فروع میداد، نمىبینى که ما گربهها معو معو میکنیم به مد و تشدید میگوییم، و دیگر بسیار مسألههاى شرعى یاد گرفتم، اکنون در درس و بحث مهارت تام دارم و به کمال صلاح آراسته، و یقین کردم که آزار امثال شما، مردم را عبادتست. موش گفت: از کجا میگویى؟ گفت: از روى دلیل و حدیث. موش گفت: بیان فرما گربه گفت: اى موش! شنیدهام که در حدیث است هر کس از قرار قول و حدیث رسول صلى اللّه علیه و آله عمل کند عبادتست. موش گفت: بلى گربه گفت: هم در حدیث است که موذى را باید کشت و نیز ظاهرست که هیچ مخلوقى عزیزتر و مکرمتر از آدم نیست، پس هرگاه قتل آدم موذى واجبست، تو کیستى؟ حیات و ممات تو چه چیز است؟ موش گفت: اى گربه! اگر تو طالب علمى من نیز مدتى در مدرسه بودهام و از مسألههاى شرعى عارى نیستم و چند سال قبل از این در بقعهى شیخ سعدى علیه الرحمة مجاور بودم و صوفى شدم و در تصوف مهارت تمام دارم. گربه گفت: بسیار خوب گفتى که ما را از حال خود خبر دادى. موش گفت: بلى گربه گفت: پس کسى که نیک دیده و فهمیده باشد چرا ترک حرام خوردن نکند و مدام سعى در خوردن مال مردم کند. موش گفت: مگر نشنیدهیى که خداوند عالمیان کوه کوه گناه را میبخشد؟ و همچنین در پیش دیوار مسجدى روزى نشسته بودم که واعظى موعظه میکرد و میگفت خداوند عالمیان توبهى بندگان خود را مغفرت گردانیده. گربه گفت: اى موش! مگر تو نشنیدهاى که ما هم آفریدهى خداییم این موعظه را بیان نما تا بشنویم و ببینیم صحت دارد یا ندارد! موش گفت: عرض میکنم، زمانى مستمع باش تا آنچه شنیدهام بیان کنم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.