گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شیخ بهایی

آورده‌اند که در خراسان شیخى بود و مریدى داشت که نام آن مرید، مجد الدین بود، شیخ آن مرید را بسیار بسیار دوست می‌داشت و آن مرید هم به کمال صلاح آراسته بود، روزى از آن مرید شیخ را اغبرى به هم رسید، آنروز شیخ در مرتبه‌ى جلال بود و مرتبه جلال را پرده‌ى استیلاى اجلال، غضبناک گفت:

برو در آب! یعنى در آب بمیرى.

قضا را چنان شد که شیخ گفته بود، چرا که این مرید با جمعى از اشراف و اکابر خراسان مصاحبت و تردد می‌نمود، قضا را شبى بخانه‌یى رفت که صاحب آن خانه سلطان آن ملک بود و آن سلطان را پسرى بود جاهل و تند و شدید، در آن وقت که مرید داخل شد، سلطان زاده بسیار مست بود فرمود که تا او را بگیرند، چون گرفتند گفت: او را در دریاچه آب انداختند و کسى را قدرت آن نبود که منع نماید، تا آنکه مرید شیخ در آب مرد.

چون صبح شد خبر از براى شیخ آوردند که یا شیخ! مجد الدین که شما به سبب اغبرارى که از او در دل داشتى و او را دعا کردى به سبب دعاى شما در آب مرد و دعا اثر کرد!.

شیخ چون این مقدمه را شنید و سبب در آب مردن او را فهمید برآشفت و گفت:

خون مجد الدین خون خراسان، خون مجد الدین خون عراق، خون مجد الدین خون بغداد است و چون بغ را گفت و خواست داد را بگوید مریدى دیگر دست به دهانش نهاد و گفت:

اى شیخ عالم را خراب کردى‌ و چون بغ گفت و دادش ماند، قدرى نگذشت که ناگاه هلاکو خان پیدا شد و موافق قول شیخ، عراق و خراسان را قتل و عام نمود، این همه خرابى و قتل و غارت به سبب دعاى شیخ بود تا بدانى که مردان راه چنین بوده‌اند و تو گمان بد مبر!

اى گربه! هر گاه در باب این کرامات حرفى دارى بگو! ولى درباره‌ى اهل اللّه ظن بد مبر، من تو را دوست می‌دارم و ابداً تو به علم خود مغرور مشو و به نظر حقارت بایشان منگر!

اى گربه! چرا از راه عناد و لجاجت بیرون نیامده بجاده‌ى موافقت و مصاحبت با من رفاقت و رفتار نکرده و نمی‌کنى، با وجود اینکه بسیار از عالم کشف و کرامات بیان کرده و می‌کنم، معهذا تاثیر نمی‌کند!

گربه گفت:

اى موش! هرذى حیاتى باید مرتبه‌ى خود را داند و از آن تجاوز نکند و اسباب زندگى کردن و مال و حال خود را ضبط و ربط نماید: می‌باید فکرى و تأملى و تدبیرى داشته باشد، خصوصاً هرگاه خواهد در دنیا نزد اقربا و طایفه‌ى خود ممتاز گردد و در آخرت نزد ابناء خویش با عمل و کردار نیکو سرافراز باشد باید که شب و روز در تفحص و تجسس و احوال خود بوده و غافل نشود و در گفتن و شنیدن و نشستن و برخاستن و خوردن و آشامیدن تامل کند و روز بروز در آنچه شایسته‌ى حال و مآل بوده باشد تدبر و دقت نماید و کردار نالایق را ترک کند، و این حال کسى را باشد که داراى عقل و شعور و درک و فراست باشد و آنچه در همه‌ى کتب از موافق و مخالف مسطور است خارج و بیرون از دو وجه نیست، یا بنا بر عقل است و یا بر قول. اگر بنا بر عقل است باید هر چه بیند و بشنود از روى کمال عقل در آن تامل و دقت نماید، گاه باشد که عقل خود بآن شنیده و دیده نرسد، لذا باید از عالمان به احوال روزگار و زمان استفسار نماید تا خاطر جمع باشد زیرا بسیار باشد که چیزى به عقل ما و شما درست آید ولکن نزد عقل عقلاء غلط و باطل باشد، و گاه باشد چیزى چند در نزد ما و شما غلط و باطل ولى نزد عقلاء درست آید:

موش گفت:

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode