گنجور

 
عطار

خواجهٔ اکافی آن برهان دین

گفت سنجر را که ای سلطان دین

واجبم آید بتو دادن زکات

زانکه تو درویش حالی در حیات

گر ترا ملک وزری هست این زمان

هست آن جمله ازان مردمان

کردهٔ از خلق حاصل آن همه

بر تو واجب میشود تاوان همه

چون از آن خود نبودت هیچ چیز

زین همه منصب چه سودت هیچ نیز

از همه کس گرچه داری بیشتر

میندانم کس ز تو درویشتر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode