نازنین شوریده میشد ناگهی
بود هم سرما و هم گل در رهی
آن یکی گفتش که گل بگرفت راه
خویش را بر خیز کفشی ژنده خواه
گفت چون پا را کنم کفشی طلب
خاصه اندر زیر میگیرند شب
تا که در شخص تو میماند دلت
هرگز آن دولت نیاید حاصلت
چون بجای دل رسی بی دل مدام
گردد این دولت ترا حاصل مدام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.