المنة للّه که نیم هر نفسی
مشغول، چو خلقِ بیخبر، در هوسی
گر خصم شود هر دو جهانم ندهم
با «دانمِ» خود «ندانمِ» هیچ کسی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
المنة للّه که نیم هر نفسی
مشغول، چو خلقِ بیخبر، در هوسی
گر خصم شود هر دو جهانم ندهم
با «دانمِ» خود «ندانمِ» هیچ کسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بر چهرۀ خوبت آفرین کرده کسی
کس با تو شود ازین جهان دسترسی
گر میزنم از آتش عشقت نفسی
تا سوخته در جهان نمانند بسی
از کبر مدار هیچ در دل هوسی
کز کبر به جایی نرسیدست کسی
چون زلف بتان شکستگی عادت کن
تا صید کنی هزار دل در نفسی
بی آنکه ز من بتو بدی گفت کسی
بر کشتن من چه تیز کردی هوسی؟
زین کار همی نیایدم باک بسی
صد کشته چو من به که تو غمگین نفسی
امید به زندگانیم نیست بسی
منصور سعید را بگویید کسی
هستت به خلاص عمر من دست رسی
کز جان رمقی مانده ست از تن نفسی
در هجر تو گر دلم گراید به خسی
در بر نگذارمش که سازم هوسی
ور دیده نگه کند به دیدار کسی
در سر نگذارمش که ماند نفسی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.