شمع آمد و گفت: اگر شماری دارم
اشک است که پُر اشک کناری دارم
گر سوختن و کشتنِ من چیزی نیست
این هست که روشن سر و کاری دارم
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
شمع آمد و گفت: اگر شماری دارم
اشک است که پُر اشک کناری دارم
گر سوختن و کشتنِ من چیزی نیست
این هست که روشن سر و کاری دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه از همه خلق حق گزاری دارم
نه نیز به حبس غمگساری دارم
از آهن بر دو پای ماری دارم
ناخوش عمری و روزگاری دارم
در دل ز غم عشق تو ناری دارم
وز آب دو دیده پر کناری دارم
با این همه همچو باد، گاه و بی گاه
با خاک سر کوی تو کاری دارم
نه در غم عشق یار یاری دارم
نه همنفسی نه غمگساری دارم
بس خسته نهان و آشکاری دارم
یارب چه شکسته بسته کاری دارم
نه در صفِ صادقان قراری دارم
نه در رهِ عاشقان شماری دارم
آن در که به جز تو کس نداند بگشود
بگشای که سخت بسته کاری دارم
در دل زغم زمانه باری دارم
در دیدهٔ هر مراد خاری دارم
نه همنفسی نه غمگساری دارم
شوریده دلی و روزگاری دارم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.