گنجور

 
عطار

شمع آمد و گفت: شهر پر خندهٔ ماست

ابر از سر درد نیز گریندهٔ ماست

چون من ز سر راستیی بر پایم

سر میفکنندم که سرافکندهٔ ماست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode