چیزی که ورای دانش و تمییز است
چون هر چیزش مدان که چیزی نیز است
بودیست که بودها در او نابود است
چیزی است که چیزها در او ناچیز است
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
چیزی که ورای دانش و تمییز است
چون هر چیزش مدان که چیزی نیز است
بودیست که بودها در او نابود است
چیزی است که چیزها در او ناچیز است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از هجر تو ابر چشم باران ریز است
بر جان و دلم غم تو آتش بیز است
هجر تو بلا فزا و شور انگیز است
این هجر نه وصل روز رستاخیز است
گیرم که تو را نعمت صد پرویز است
بر آخور تو دویست چون شبدیز است
تیزی مکن ار چه دولت تو تیز است
کاین گردش روزگار شور انگیز است
گرچه گل تر درآمدن سر تیز است
چه سود که در وقت شدن خونریز است
تاروی نمود گل همی پشت بداد
دردا که وصال گل فراق آمیز است
هم عابد و هم زاهد و هم خونریز است
خونریزی او خلاصهٔ پرهیز است
خورشید چو با بنده عنایت دارد
عیبی نبود که بنده بیگه خیز است
هم زلف سمن سای تو عنبر بیز است
هم لعل گهرزای تو شکرریز است
دیدار دل آرای تو جان افروز است
وآواز مبارک تو عیش انگیز است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.