ای بیخبر از رنج و گرفتاری من
شادم که تو خوشدلی به غمخواری من
تا غمزه به خونِ دلِ من بگشادی
در زلف تو بسته است نگونساری من
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
ای بیخبر از رنج و گرفتاری من
شادم که تو خوشدلی به غمخواری من
تا غمزه به خونِ دلِ من بگشادی
در زلف تو بسته است نگونساری من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای کرده گران غمت سبکباری من
خندان دو لبت ز گریه و زاری من
دیوانه شدم دریغ هشیاری من
ای خفته میازمای بیداری من
ای بیخبر از غایت دلداری من
فارغ ز دل ستمکش و زاری من
خه خه ز شب کوته و شب خفتن تو
وه وه ز شب دراز و بیداری من
ای تو سبب شفا و بیماری من
وز تو همه آسانی و دشواری من
خوارم ز تو ای عز تو در خواری من
تا کی ز تو این قیامت و زاری من
بهتر ز گشادگی گرفتاری من
برتر ز هزار عزت این خواری من
گر دیدهوری ببین که بُردست سبق
از قدر همه جهان نگونساری من
یارب تو ببخشای بناداری من
بر بیکسی و فقیری و خواری من
هر کس بخدا امیدش از طاعت اوست
امید منست از گنهکاری من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.