گنجور

 
عطار

این سخن باشد بقول مصطفی

طوف او هفتاد حج دارد بها

همچو عطّارم کمین هندوی او

مرغ روحم زایری در کوی او

فخر من این است کز شهر توام

خادمی سرگشته از بهر توام

فخرانسان خود بملک و جاه نیست

غیر را در پردهٔ دل راه نیست

هست این پرده میان ما و حق

ورنه دارم ملک معنی زیر دلق

من سبق را از علی آموختم

جوهر و مظهر از او اندوختم

جوهرو مظهر ز معنیهای اوست

کاندرین دنیا چو روی او نکوست

ای ترا روئی بهر انسان شده

عالمی در روی تو حیران شده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode