آنچه با من میکند سودای تو
میکشم چون نیست کس همتای تو
با خیالی آمد از خجلت هلال
پیش بدر عارض زیبای تو
بر گشاید کار هر دو کون را
یک گره از زلف عنبرسای تو
تو ز خون پوشیده قوس قامتم
از خدنگ نرگس رعنای تو
هیچ کارم نیست جز جان کاستن
بر امید لعل جانافزای تو
جای آن داری که صد صد را کشند
لیک بر یک جان یک یک جای تو
تو چو شمعی وین جهان و آن جهان
راست چون پروانه ناپروای تو
کی رسم من بی سر و پا در تو زانک
بی سر و پای است سر تا پای تو
صد هزاران قرن باید خورد خون
تا توانم کرد یکدم رای تو
کی توانم پخت سودای تو من
هست سودای تو بر بالای تو
گر شود هر ذره صد دوزخ مدام
هم نگردد پخته یک سودای تو
دم فرو بست از سخن اینجا فرید
تا کند غواصی دریای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقم بر لعل شکرخای تو
فتنهام بر قامت رعنای تو
ماه بر راه اوفتاد از روی تو
سرو شرمنده شد از بالای تو
پوست در تن خشک دارم همچو چنگ
[...]
ای قبای حسن بر بالای تو
مایهٔ خوبی رخ زیبای تو
یاد زلفت برد آب روی صبر
آتش غم گشت خاک پای تو
صد هزاران دل به غوغا بردهای
[...]
ای دلم مستغرق سودای تو
سرمهٔ چشمم ز خاک پای تو
جان من من عاشقم از دیرگاه
عاشق یاقوت جان افزای تو
مانده کرده عالمی دل دیده را
[...]
من ز رحمت میکشانم پای تو
کز طرب خود نیستم پروای تو
چشم من جای تو بود ای نور چشم
رفتی و ماند از تو خالی جای تو
چشم خود را اگر نمیبینم رواست
چون نبینم بی تو من ماوای تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.