گر مردی خویشتن ببینیم
اندر پس دوکدان نشینیم
دیگر نزنیم لاف مردی
وز شرم ره زنان گزینیم
کاری عجب اوفتاده ما را
پیمانهٔ زهر و انگبینیم
تا زهر چو انگبین نگردد
یک ذره جمال او نبینیم
سر رشتهٔ دل ز دست دادیم
کین چیست که ما کنون درینیم
ای ساقی درد درد در ده
کامروز ورای کفر و دینیم
ما در ره یار سر ببازیم
وانگه پس کار خود نشینیم
آبی در ده صبوحیان را
کز عشق به سینه آتشینیم
صبح رخ او پدید آمد
ما جمله صبوحیان ازینیم
ما مستانیم و همچو عطار
از مستی خویش شرمگینیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ما صحبت همدگر گزینیم
بر دامن همدگر نشینیم
یاران همه پیشتر نشینید
تا چهره همدگر ببینیم
ما را ز درون موافقتهاست
[...]
بی منت دیده روی بینیم
بی زحمت لعل بوسه چینیم
با شاهد و جام همقرینیم
آری، چه کنیم این چنینیم
مپسند که بی رخت نشینیم
بنشین که رخ تو سیر بینیم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.