اگر در بحر عرفان غرقه گردی
بنزد عارفان مردانه مردی
چو پروانه به پیش شمع رویش
اگر جانباز باشی اهل دردی
رسی در ملک وصلش گربرآری
ز درد هجر از دل آه سردی
نشینی در بر معشوق شادان
طریق عاشقی چون در نوردی
برون آری سراز جیب بقایش
بدریای فنا چون غوطه خوردی
ز چشمش فتنه در عالم عیان شد
که در هر گوشه می بینم نبردی
ز گلزار جمال روی یارم
اسیری حسن خوبان هست وردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو گویندت چرا زنهار خوردی
چرا بشکستی آن پیمان که کردی
یقینم حاصله که هرزه گردی
ازین گردش که داری برنگردی
بروی مو ببستی هر رهی را
بدین عادت که داری کی ته مردی
چه کرد این بنده جز آزادمردی
که گرد خاطر او برنگردی
به دل گفتی نخواهم جست، جستی
جفا گفتی نخواهم کرد، کردی
همه بر حرف هجران داری انگشت
[...]
مباد این درج دولت را نوردی
میفتاد اندر این نوشاب گردی
همه عمر او نخفتی و نخوردی
که تا در هر شبی ختمی نکردی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.