آفتاب روی تو تابان شد از ذرات کون
می نماید پرتو حسن تو از مرآت کون
پیش ازآن کاندر جهان این مصحف و اوراق بود
در کتاب حسن تو مکتوب شد آیات کون
عالم از نور تجلی مینماید هست نیست
حیرت عقلست در حسن رخت حالات کون
فارغم از فکر غایات و بدایات جهان
در صفای روی تو دیدم همه غایات کون
در تجلی جهان سوز جمال روی دوست
غرق دریای فنا گشته صفات و ذات کون
عاقبت از پرتو خورشید روی نوربخش
نور مطاق شد اسیری ظلمت ذرات کون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.