جام تجلیش که بناگاه میدهند
می دان یقین که بر دل آگاه میدهند
صدر جنان و دولت دنیا و دین مجو
برآستان فقر گرت راه میدهند
در ملک عشق همچو گدایان در مباش
کین سلطنت همیشه چو با شاه میدهند
تا هست هستیت بوصالش کجا رسی
چون نیست می شوی رهت آنگاه میدهند
حیوان صفت ز بهر علف هر طرف مرو
تا عارفانه منزلت و جاه میدهند
هر شربتی که صحت دین تواندروست
تلخ است و ناگوار و باکراه میدهند
بیخود براه او چو اسیری اگر روی
بی شک مراد تو همه دلخواه میدهند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.