عاشقان تا در میان زنار عشقت بستهاند
همچو ترسایان ز قید کفر و دین وارستهاند
چشم جان تا بر جمال روی تو واکردهاند
خانه دل را به روی غیر درها بستهاند
از خود و جمله جهان یکبارگی ببریدهاند
تا به درد و سوز عشقت جان و دل پیوستهاند
در طلبکاری میان تا بستهاند اهل طریق
در مقام جستوجو یک دم ز پا ننشستهاند
طاقت تاب جمالت چون نیاوردند خلق
خویش را در پیچ زلف از هول جان وابستهاند
مردم آلوده نتوانند ره بردن به دوست
پاکبازان در حریم وصل تو شایستهاند
فیالمثل در گلشن دنیا اسیری زاهدان
خار و خاشا کند و عشاق جهان گلدستهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست و پای گله با دست شبانشان بستهاند
خوانی اندر ملک ما، از خون خلق آرستهاند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.