گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

خورشید رخت از همه ذرات چو پیداست

بروحدت تو جمله جهان شاهد و گویاست

بی بهره ز دیدارتوشد دیده اعمی

بینا بجمال رخ تو دیده بیناست

بر بحر قدم نقش حبابست مراتب

ظاهر همه موجست و حقیقت همه دریاست

ذرات جهان ظاهر و باطن بحقیقت

از نور تجلی جمال تو هویداست

از باده توحید دلم مست مدامست

جانم ز فروغ رخ تو واله و شیداست

چون غیر تو در صورت و معنی نتوان یافت

پس این همه تغییر و تفاوت ز کجا خاست

حیران جمال رخ یار است اسیری

زان فارغ و آزاده ز دنیا و زعقباست