حذر کن ای دل از آن چشم و ابرو
که ترکست و کمانکش هست و جادو
اگر هندو پرستد آفتابی
تو را خورشید رو زائیده هندو
ززلف و خط چرا پوشیده جوشن
اگر داود نبود آن زره مو
زتیغ ابروانش بر دل آن رفت
که بر بغداد از تیغ هلاکو
بگرد سرو قدت مرغ روحم
زند چون فاخته پیوسته کوکو
تو را منزل بود بر دیده و دل
کند گر سرو بن جابر لب جو
نه خود آشفته بودم من زآغاز
مرا آشفته کرد آن تار گیسو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو از نوروز گردد این جهان نو
هوا خوشتر شود آنگه همی رو
مرا هجران آن آهوی آمو
همی دارد چو بچه مرده آهو
ز گردشهای این چرخ سبکرو
همان آید کزان سنگ و از آن جو
پدر گفتش که چون زر سایه افکند
ترا از گوهر و از پایه افکند
نیاید دُنیی و دین راست هر دو
ز حق میدان که نتوان خواست هر دو
در این رقص و در این های و در این هو
میان ماست گردان میر مه رو
اگر چه روی میدزدد ز مردم
کجا پنهان شود آن روی نیکو
چو چشمت بست آن جادوی استاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.