لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

نسزد به باد دادن خم زلف عنبرافشان

به خطا چه می‌پسندی که عبیر گردد ارزان

بسپهر بزم مستان بنگر بجام و ساقی

که گرفته با هلالی مهی آفتاب رخشان

سحرش خمار دارد دل و جان فکار دارد

نخوری فریب ایدل زسرود عیش مستان

چه کشی زرخ نقاب و بچمی بطرف گلشن

نسزد بماه جلوه نزید بسرو جولان

زشکنج زلفش آشفته تو داد دل گرفتی

که درو بماندی آنقدر که شده چو تو پریشان

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
قاسم انوار

خبری دهید جان را، که ز دوست چیست فرمان؟

چه کنم؟ چه چاره سازم؟ چه دوا کنم؟ چه درمان؟

غم عشق سرکش آمد، دل و جان مشوش آمد

بمثال آتش آمد، بمیان خرمن جان

تو بشاهد معانی، بنگر، اگر توانی

[...]

اسیری لاهیجی

دل من ز ذوق دردت نکند هوای درمان

چو بجان خرید دردت ندهد ز دست آسان

دل و جان بیدلانرا نکند قبول ورنه

همه دم در آرزویم که کنم فدای جانان

ز جفای عشق بینم سرو پای عاشقان گم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه