گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

منم بگرفته دل از وصل دلبر

بود بی دلبرم کوهی به دل بر

خلیلا بر تو آذر گشت گلزار

شد آذر مه مرا بیدوست آذر

همی آهم جهد از سینه چون برق

همی سیلم رود از سینه تر

ترا خوش باد طرف باغ و بستان

مرا داغ تواز باغ است خوشتر

نگفتم در نهان یاری باغیار

نگفتم با رقیبان باشدت سر

قسم خوردی بآن روی دلا را

قسم خوردی بآن موی معنبر

چو من بار سفر بستم بر افتاد

از آن راز نهان پرده سراسر

بریدی رشته محکمتر از جان

شکستی عهد چون سد سکندر

چو گل با خاربن گشتی هم آغوش

زدی با مدعی در بزم ساغر

نه بینی من سگ کوی رضایم

نمی بینی که در طوسم مجاور

نترسیدی جفاکارا زپاداش

نیندیشی ستمکارا زکیفر

که از مژگانزند نشتر بچشمت

نهد بر گردنت از زلف چنبر