گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عارف قزوینی

ترک چشمش ار فتنه کرد راست

بین دو صد از این (خدا) فتنه، فتنه خواست

(خدا فتنه خواست)

ای صبا زبردست را بگوی

دست دیگری (خدا) روی دست‌هاست

(جانم روی دستهاست)

حرص بین و آز

پنجه کرده باز

بهر صعوه باز

بی‌خبر ز سر پنجهٔ قضاست

(خدا پنجۀ قضاست

امان پنجۀ قضاست)

چو صید اندر طنابیم

ما خرابیم چو صفر اندر حسابیم

چو صید اندر طنابیم

چو صید اندر طنابیم

جهان را برده آب و ما به خوابیم

همه بدخواه خود از شیخ و شابیم

***

***

در حقوق خویش نعره‌ها زدیم

کس نگفت که این (خدا) ناله از چه جاست

(جانم ناله از چه جاست)

هان چه شد که فریاد می‌کند

پس حقوق بین الملل کجاست؟

(وای ملل کجاست)

سر به سر جهان

برده رایگان

تنگ دیدگان

بین طمع که باز چشمشان به ماست

(خدا! چشمشان به ماست

جانم چشمشان به ماست)

ما چه هستیم

عجب بی پا و دستیم

چه شد مخمور و مستیم

همه عاجزکش و دشمن‌پرستیم

ز نادانی و غفلت زیر دستیم

به رغم دوست با دشمن نشستیم

***

فکر خود کنید ملت ضعیف

کاین همه هیاهو سر شماست

(وای سر شماست)

هر که بهر خویش تیشه می‌زند

«ویلهلم» و «ژرژ» یا که «نیکلا»ست

(خدا که «نیکلا» ست)

مانده در کمند

ملتی نژند

حس در این نژاد

داستان سیمرغ و کیمیاست

خدا! مرغ و کیمیاست

مرغ و کیمیاست

وقت جوش است

چه شد دل پرده‌پوش است

خمود است و خموش است

بنال ای چنگ هنگام خروش است

به بیع قطع، ایران در فروش است

ز دشمن پر سرای داریوش است

****

کفر و دین به هم در مقاتله است

پیشرفت کفر در نفاق ماست

(خدا در نفاق ماست)

کعبه یک، خدا یک، کتاب یک

این همه دوئیت کجا رواست

(وای کجا رواست)

بگذر از عناد

باید این که داد

دست اتحاد

کز لحد برون (خدا) دست مصطفی است

خدا! دست مصطفی است

امان! دست مصطفی است

وقت کار است

دل از غم بی‌قرار است

غم دل بی‌شمار است

مدد کن ناله، دل اندر فشار است

مرا زین زندگی ای مرگ عار است

غمش چون کوه و عارف بردبار است