گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
[...]
کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی
من و شکسته دلی و هوای سیم تنی
گریخت عقل ز سودای عشق بر حق تو
چه طاقت آرد زالی نبرد تهمتنی
بیار ساقی و در نامه سیاه مبین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.