گنجور

 
انوری

طاقت عشق تو زین بیشم نماند

بیش از این بی‌تو سر خویشم نماند

راست می‌خواهی نخواهم بی‌تو عمر

برگ گفتار کمابیشم نماند

شد توانگر جانم از تیمار و غم

زان دل بی‌صبر درویشم نماند

تا گرفتم آشنایی با غمت

در جهان بیگانه و خویشم نماند

چون کنم تدبیر کارت چون کنم

چون دل تدبیراندیشم نماند

انوری تا کی از این کافربچه

کاعتقاد مذهب و کیشم نماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode