هنگامه ی خورشید ز رخسار تو بشکست
بازارچه سرو ز رفتار تو بشکست
هر تعبیه لطف که در تازه گلی بود
قدرش زرخ زر تو برتار تو بشکست
هر رونق و ناموس که هر لعل و گهرداشت
با قاعدد لعل گهربار تو بشکست
برچید دکان عقل و بپرداخت وطن صبر
ساز حیل هردو چودرکار تو بشکست
زلف تو ز ما بس که تراش دل و دین کرد
تا تیشه او تیز ز پیکار تو بشکست
بس پرده مصحف که چلیپای تو بدرید
بس حرمت سجاده که زنار تو بشکست
هر کیسه دل طره طرار تو بشکافت
صد لشکر جان غمزه خونخوار تو بشکست
هر کیسه دل طره طرار تو بشکافت
صد لشکر جان غمره خونخوار تو بشکست
بازار بتان تا بکنون داشت رواجی
واکنون که اثیر است خریدار تو شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.